توصیه اکید پوراحمد به همسر درباره سنگ قبرش
به گزارش نقد و بررسی سینما، کیومرث پوراحمد هم مانند خیلی از مردم به مرگش اندیشیده بود، اینکه کتاب زندگی اش چگونه به انتها می رسد. او هم مرگ را ساده می پنداشت و هم سنگ قبری به همان سادگی می خواست.
به گزارش ایسنا، این فیلمساز سال ها قبل از کوچ بهاری اش در کتاب سنگ قبر که سال 94 از سوی نشر رهی منتشر شده و پرسش هایی درباره مرگ را با شخصیت های گوناگون مطرح نموده، در پاسخ به پرسشی درباره نگاهش به مرگ نوشته است: من 65 ساله ام. خیلی از دوستانم در این سن و سال یا حتی زودتر دارفانی را وداع گفته اند. (راستی این دارفانی را وداع گفتن هم از آن جملات شاعرانه آبکی هست ها!) بنابراین اگر همین روزها هم بمیرم، نمی توانم طلبکار زندگی باشم. این از این.
سال ها پیش با دوست معقولی نشسته بودیم به گپ و گفت. دوست معقول چند تا سئوال کرد، از این تست های روانشناسی که خیلی هاش درست هم هست. آخرین سئوالاش این بود که اگر در بیابان برهوتی راه بروی و پیش رویت یک دیوار ببینی ، این دیوار چه جور دیواری است؟ گفتم یک دیوار گِلی کوتاه. مطابق آن تست، این دیوار استنباط از مرگ را بیان می کرد و معنی اش این بود که مرگ را خیلی ساده می پذیرم. مثلا اگر به نظرم آن دیوار اگر سنگی و بلند بود، معنی اش این می شد که مرگ را خیلی سخت می پذیرم.
و او از مرگ نمی ترسید. آنچنان که گفته بود: واقعا از مرگ نمی ترسم. البته نگران یکی دو مسئولیت مهم زندگی ام هستم و دلم می خواهد پیش از مرگ این دو مسئولیت به انتها رسانده باشم ولی خب مرگ که خبر نمی کند، هرکس هم می میرد، لابد مسئولیت های ناتمام داشته است. صد البته این شرح ضروری است که از مرگ تدریجی، مرگی که بعد از سکته و بعد از مدت ها بستری بودن بیاید، سخت نگرانم!
همواره گفته ام هیچ دوست ندارم مرگم به زندگی دیزالو گردد. از تخت و لگن و فس فس و این مقدمات بدجوری بیزار و نگرانم. دوست دارم زندگی ام به مرگ کات گردد. به قول پدر علیرضا داودنژاد، یک سکته تمیز ! که عاقبت هم با یک سکته تمیز می میرد! خوش به حالش! یادم هست مادر رضا کیانیان که فوت کرد بهش زنگ زدم، اولین سئوالم این بود که مادرت چطوری مرد؟ گفت: صبح دلش درد گرفت و ظهر مرد! گفتم خوش به حال مادرت و تو !
به همسرش توصیه نموده بود که سنگ قبرش کوچکترین سنگ قبر موجود باشد و با خط خوش شکسته نستعلیق فقط بنویسد: کیومرث پوراحمد و زیر اسمش دو تا تاریخ ، 25 آذر ماه 1328 و زیر آن هزار و سیصد و فلان فلان. نه یک کلمه کم و نه بیش!
حالا که گویی همه آنچه در سر می پروراند، اتفاق افتاده است اما تاریخ درگذشتش دیگر هزار و سیصد و فلان نیست و به هزار چهارصد رسیده است و این شاید تنها سرکشی مرگ در زندگی این مرد باشد.
منبع: فرارو